آدینه دلبران | ||
|
از پادگان ها، كلانتری ها، مراكز ژاندارمری ، از كنار بساط دستفروشی، از پای ساختمان نیمه تمام ، از آزمایشگاه دانشكده ، و... بالاخره هر جا كه فكرش را بكنید . خلاصه... همه هستند، از هرجا، از هر صنف ، از هرقشر، از هر شهر، ... گفتیم : مگر اینها كار و زندگی و زن و بچه و پدر و مادر ندارند؟ گفتند: چرا ... چرا ... ولی ، خوب، جهاد در راه خدا هم كار است ، بلكه بالاترین كارها. زندگی واقعی هم درجبهه است. زن و بچه هم فدای اسلام . البته خدا هم روزی رسان است و نگهدار... پدرو مادر هم كه ... چرا، دارند ، ولی خود آنان بچه هایشان را برای همین تربیت كرده اند. خودشان می فرستند، افتخارهم می كنند. دیدیم ،عجب سوال نابجایی كردیم! پرسیدیم : بسیجی ها توی جبهه چه می كنند؟ گفتند : همه كار،... از رانندگی و آبرسانی گرفته تا خط شكنی در شب حمله ، از آشپزی گرفته تا سنگر كنی، از دژبانی گرفته تا شناسایی، از كارهای مربوط به اورژانس گرفته ، تا كار درستاد معراج – تخلیه شهدا – از خیاطی و تعمیر كاری و بنایی ونجاری گرفته، تا دیده بانی وآرپی جی زنی ، از كارهای آموزشی و تبلیغی گرفته تا تخلیه اسرا، به پشت جبهه، از تابلو نویسی و طراحی و كارهای فرهنگی گرفته، تا مخابرات و بی سیم و... گفتیم : مهمترین كارشان چیست؟ گفتند : حرف حساب دوكلمه بیشتر نیست . كار مهمشان " جهاد " است و " شهادت ". پرسیدیم : اینهمه بسیجی ، با این خصوصیات، با این آمادگی ، با این شوق ، كجا درس خوانده اند؟ كجا تربیت شده اند؟ گفتند : اینها محصول تربیت های پاك مادرانند . اینان، نمك خورده سفره امام حسین (ع) اند. اینان، عمری داستان كربلا را شنیده اند و بر قهرمانان كربلا درود فرستاده اند و برمظلومیت شهدای عاشورا گریه كرده اند . اینها همه از بركت آن مجالس و جلسات و برنامه هاست. از... در این گفتگو بودیم كه دو تا از بسیجی ها پیدا یشان شد... روی پیشانی بندشان نوشته بود: " یاحسین " هفده هیجده ساله بودند. سن زیادی نداشتند ولی قیافه شان مردانه بود و قامتشان رشید. مثل سرو، ... هر كدام كلاشی در دست، با تجهیزات و كوله پشتی ... گرد و غبار به موهای سر و مژه ها و ابروها یشان نشسته بود. سلام واحوالپرسی ... و دست دادیم ، واینكه ... خسته نباشید و خدا یارتان . گفتیم : چرا از دیگران در باره اینان سوال كنیم ؟ بگذار از خودشان بپرسیم . چشممان به پشت پیراهن یكی شان افتاد، كه نوشته بود: - یا زیارت، یا شهادت. یك مرتبه یاد روزی افتادیم كه از شهرهای خود اعزام می شدند... و پشت دیگری نوشته بود: " مسافر كربلا" گفتیم : سخن را از همینجا شروع می كنیم : " از اینجا تا كربلا مگر چقدر راه است؟" گفت : تا كربلا راهی نیست . و اضافه كرد: خوب، فعلاً كه راه بسته است و ما انشاء الله به یاری خدا، باید راه كربلا را باز كنیم ، ولی به این آسانی هم نمی شود. دشمن و آتش ومیدان مین و خمپاره و كانال و سیم های خاردار و ... هست... البته ما هنوز به كربلا نرسیده ، زائر حسینیم. ما اگر اینجائیم، دلمان آنجاست . از آن راه كه میان بر است، خیلی نزدیك است. نگاهم به دومی افتاد كه نگاهی به افق كرد و آهسته، به طوری كه ما متوجه نشویم ، اشك چشمش را با آستین پاك كرد. اولی به صحبتش ادامه می داد كه: كوی جانان را كه صد كوه و بیابان در ره است رفتم از راه دل و دیدم كه ره یك گام بود رفیقش - همان كه اشك ، در چشمش حلقه زده بود- گفت: اگر در راه" زیارت " ، به" شهادت " هم برسیم ، باز پیروزیم . اگر دستمان به ضریح اباعبدالله الحسین (ع) هم نرسد، اسم ما كه در لیست زائران اوهست. مادرم می گفت... دیدیم بغض ، گلویش را گرفت. حرف را عوض كردیم. پرسیدیم : كی به جبهه آمده اید؟ گفتند : خیلی وقت نیست . نزدیك یكسال می شود. گفتیم : یكسال، كم نیست ! گفتند: اگر این جنگ، بیست سال هم طول بكشد، ما ایستاده ایم . دیدیم كه عجب حرفهای امام را به صورت كلمات قصار، مثل احادیث، حفظ كرده اند و از همین سخنان امام روحیه و الهام می گیرند. عشقشان به امام است و راه او، كه راه خداست. خیلی نشد با آن دوصحبت كنیم. كار داشتند و رفتند. و ما ماندیم وكلاس گسترده جبهه. ما ماندیم و مدرسه وسیع خط مقدم. ما ماندیم و دانشگاه گردان ها ... كه دانشجویان خود را، در اندك مدتی فارغ التحصیل می كند و مدرك " شهادت " به آنان می دهد، كه شاهد عشق و اخلاص و ایثار است. آمده بودیم كه " شاگردان مدرسه عشق" را بیشتر بشناسیم . تنها توانستیم دیباچه كتاب " بسیج " را مروری كنیم، آنهم با شتاب و گذرا و سطحی . فرصتی لازم بود كه كل كتاب را ، ورق به ورق ، سطر به سطر و كلمه به كلمه بخوانیم و بفهمیم . و ... چنین فرصتی نبود. دعا به جان امام كردیم كه مسیح عیسی دم این امت است و با نگاههایش ، با حرفهایش و با پیام هایش نگارنده این كتاب و پدید آورنده این دفتر است . و امام به بسیج ، محبت دارد ، چرا كه بسیجی ها، فرزندان معنوی امام امت اند. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |